✅ سگی آنقدر وفادار به یک خانم بود که کودکش را نزد او می گذاشت و از خانه بیرون میرفت، وقتی بر می گشت همیشه کودکش را محفوظ و خوابیده در آغوش سگ وفادارش می یافت.

یک روز اتفاق غم انگیزی افتاد. خانم طبق معمول، کودکش را نزد سگ وفادارش گذاشت و به خرید رفت.

هنگامی که به خانه برگشت، صحنه وحشتناکی را دید، فاجعه ای تمام اعیار رخ داده بود. کودک در گهواره اش نبود، لباسش تکه تکه شده بود و لکه های خون در تمام اطاق دیده می شد.

زن وحشت زده در شوک، شروع به جستجوی نوزادش کرد. ناگهان سگ وفادارش را دید که از زیر تخت بیرون آمد و سراسر غرق در خون بود و دهانش را می لیسید، انگار تازه یک غذای خوشمزه را تمام کرده است.

خانم متقاعد شده بود که سگ کودکش را خورده است. او بدون فکر سگ را با ضربات چوب به قتل رساند.

سپس در جستجوی یافتن حد اقل بخشی از جسد کودکش بود.

ناگهان نگاهش به نوزادش افتید که برهنه بود و روی فرش اوقات خوش داشت.
در زیر تخت، جسد یک مار را پیدا کرد که از هم جدا شده بود. نبرد شدیدی بین مار و سگ بوده که سگ وفادارش برای محافظت از کودک در برابر مار دُرنده جنگیده بود.

حالا دیگر برای صلح دیر شده بود، زیرا خانم در بی صبری و عصبانیت خود، سگ وفادارش را کشته بود.

🐕 در قضاوت نباید شتاب کرد 🏄‍